پذیرش همکار

سلام دوستان عزیز . این چند وقته زیاد نمیرسیم به سایت سر بزنیم . تقریبا 2500 تا نظر داریم که هنوز تایید نشدن :) خیلی از دوستان درخواست همکاری دادن ولی گویا اصلا با سیستم بلاگفا اشنایی ندارن . 

ببینید دوستانی که قصد همکاری با ما رو دارند اول اینو توجه کنند که باید شرایط اینو داشته باشن که حداقل هفته ای سه روز در سایت فعالیت کنند و حداقل هفته ای 3 رمان کامل رو روی سایت قرار بدن . 

دوستانی که قصد همکاری دارن ایدی تلگرامشون رو در نظرات ارسال کنند (نظرات حاوی ایدی یا شماره منتشر نخواهند شد )

نام کاربری که شما انتخاب میکنید باید انگلیسی باشه .

نام کاربری و رمز عبور مورد نظرتون رو توی نظرات قرار ندید فقط لگه شرایط بالارو داشتید ایدی تلگرام و درخواست نویسندگی توی نظرات سایت ارسال کنید .

موفق باشید .

 

رمان جدید هما پور اصفهانی بنام استایل pdf

رمان استایل نوشته هما پور اصفهانی

 ادامه مطلب مراجعه کنید

ادامه نوشته

رمان تباهکار از فرشته تات شهدوست قسمت پنجم

رمان تباهکار از فرشتهfereshteh27

 

قسمت پنجم| ادامه مطلب مراجعه کنید.

ادامه نوشته

رمان تباهکار از فرشته تات شهدوست قسمت چهارم

رمان تباهکار از فرشتهfereshteh27

 

قسمت چهارم| ادامه مطلب مراجعه کنید.

ادامه نوشته

رمان تباهکار از فرشته تات شهدوست قسمت سوم

رمان تباهکار از فرشتهfereshteh27

 

قسمت سوم| ادامه مطلب مراجعه کنید.

ادامه نوشته

رمان تباهکار از فرشته تات شهدوست قسمت دوم

رمان تباهکار از فرشتهfereshteh27

 

قسمت دوم | ادامه مطلب مراجعه کنید.

ادامه نوشته

رمان تباهکار | رمان جدید فرشته27 | دانلود رمان تباهکار

رمان تباهکار از فرشتهfereshteh27

tabahkar

مردمان سرزمین من..زمانی که مردان، تحت ستم قرار می گیرند؛ سری تکان می دهند و زمزمه می کنند: این یک فاجعه است!
و
زمانی که زنان، تحت ستم قرار می گیرند؛ با جسارت تمام فریاد می زنند: این سنت است!
نه..زندگی ناعادلانه نیست..
این ما هستیم که اجرای صحیح عدالت را بلد نیستیم..
گناهی نداریم..
نخواستن..نذاشتن..یادمان ندادن..
نفهمیدن..که زن از پاکی تشبیه به روح خداوند است..
به قداستش تهمت زدند..
زن..ضعیف نیست..اما غرق شد در لجنزار احساس و او را فاحشه خواندن..
اشک چشم و آه دلش را ندیدن..بی رحمانه روحش را به قهقرا بردند!
ای مردم..او..یک زن است..تباهکار نیست.. تابوشکن هم نیست..
او..دختر..همسر..مادر..و از همه مهمتر او یک زن است..پاکیش را زیر سوال نبرید..چرا؟!..چون دیده اید؟!..چه چیز را دیده اید که باعث خاموشی شرف و انسانیت شما شده؟! ..خدا هم پی به تقدس او برد و لقب مادر را نثار جسم ظریفش کرد..او کوهی از صبر و شکیبایی ست..
می خواهی زن را بفهمی؟!..دل به دلش دهی و دردش را همانطور که هست درک کنی؟!..
با نگاه و ختمش به یک کلام نمی توانی زن را قضاوت کنی..
پس..او را خط به خط بخوان..

◽مقدمه ی رمان:
خسته ام،خسته..
به تمام سال های گمراهی ام قسم..
به تمام عشق و رسوایی ام..
به تمام ریاکاری های دنیویم..
به تمام بهانه های پوچ و بی اساسم قسم..
نکردم نکردم نکردم،مگر تو را پیدا کنم..
خواستم..نیازمندیم را درمان کنم،به خطا رفتم..
به محبت بی انتهایت برسم،رسوا شدم..
الفبای عشق را تمرین کنم،گناهکار شدم..
سرنوشت را بار دیگر محکم بسازم،ویرانگر شدم..
گذشته ام را جبران کنم،تباهکار شدم..
خودم را فراموش کنم،خودخواه شدم..
خواستم..عشق را محصور خویش کنم،مغرور شدم..
تنهایی را تجربه کنم،در بین انبوهی از آدم های مصنوعی گم شدم..
خواستم..اما.....
خوب می دانم که..از همان لحظه ی دیدار نباید می شد..
دل من بر تو گرفتار نباید می شد..
چشم هایم که تو را دید پسندید اما..
این همه عاشق و شیدا نباید می شد..
عقل من حکم به اعدام دلش گر می داد..
او دگر همچو دلم خار نباید می شد..
دست من گرچه به دست تو گره خورد ولی..
لایق اسم تباهکار نباید می شد..
عاشقی درد بزرگیست به دادمم انداخت..آه..اما..
شده است آنچه به ناچار نباید می شد..

ادامه نوشته